در طول تاریخ کشورهایی به دلیل مقاصد اقتصادی و سیاسی قصد عبور از مرز های ملی و قومی خود برای تجاوز به دیگر سرزمین ها و ملت ها داشته اند که به کشور های توسعه طلب یا امپریالیسم معروف اند.
راه کارهایی که اینگونه کشور ها برای سلطه به کار میبرده اند همواره در حال تکامل بوده و برای افزایش نفوذ خود و همچنین جلوگیری از مقاومت های انقلابی کشور هدف، راهکارهای متفاوتی را ارائه داده اند.
در اولین گام های استثمار، دولت هدف مورد هجمه ی همه جانبه قرار میگرفت. اموال، زمین ها، مردم و همه ی دارایی کشور در دستان کشور قدرتمند قرار میگرفت و او بود که به حاکم اصلی کشور هدف تبدیل میشد. حاکمی که حضوری پر قدرت و فیزیکی داشت.
در گام دوم استثمار، تصمیم بر این شد به جای حضور همه جانبه ی سیاسی، اقتصادی و نظامی که هزینه های بسیار زیادی را برای کشور توسعه طلب به همراه داشت، حضور تنها به صورت سیاسی به کمک مهره های سرسپرده به کشور سلطه طلب باشد. این راهکار تا حدودی میزان نفرت عمومی مردم کشور هدف از حضور عوامل خارجی در سطوح بالای حاکمیت را کاهش میداد و فضا برای استثمار بیشتر فراهم میشد.
پس از گذشت زمان و رشد فهم بشر در حوزه ی حکومت و نقش اراده ی آن ها، دیگر سلطه ی سیاسی بر یک کشور توسط عوامل سرسپرده قابل قبول نبود و دیگر ملت های مختلف نمی پذیرفتند که حکام کشورشان توسط دیگر کشورها تعیین شود.
در اینجا بود که امپریالیسم جهانی راهکار سوم خود را که علاوه بر هزینه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کمتر، دارای عایدی های بسیار بیشتری بود را عرضه کرد.
سلطه ی همه جانبه ی اقتصادی.
در این راهکار شریان های اصلی اقتصادی یک کشور همگی به عنوان چرخ دنده هایی برای کمک به اقتصاد کشور سلطه طلب عمل میکردند. علوم اقتصادی نیز نظریاتی را برای تئوریزه کردن این مساله با عنوان اقتصاد آزاد مطرح کردند و همگان را دعوت به پیوستن به جریان اقتصاد آزاد کردند. اقتصاد آزاد یعنی هر آن کس که قدرت بیشتری دارد برنده ی تمام معاملات است و در دنیایی که کشورهای قدرتمند اجازه ی قدرتمند شدن دیگران را نمیدهند، اقتصاد آزاد به معنی رشد بیش از پیش خودشان است.
با این راهکار، جریان اقتصادی کشور ها متوسط و ضعیف همگی در زمین بازی کشور های سلطه طلب و استعمار گر قرار میگرفتند.
کشورهای استعمارگر تلاش کردند تا با ایجاد چهارچوب های مختلف بین الملی و دعوت کشور ها به عضویت در آن اقتصاد کشور های مختلف را در یک ساختار معین پیش ببرند.
در واقع راهکار سوم امپریالیزم ایجاد نظامات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی برای استفاده ی هرچه بیشتر از منابع و قدرت های هرچند کم ولی با تعداد بالای کشور های مختلف بود. و در مقابل به کشورهایی که به این چهارچوب ها نپیوندند، فشار های همه جانبه ای را می آورند تا در نهایت مجبور به پیوستن به این نظامات شود. همه ی جهان باید در نظامات از پیش تعریف شده توسط چند کشور قدرتمند پیش بروند.
هر چند که کشورهای مختلف در پیوستن به این نظامات و چهارچوب ها، عایدی هایی را برای خود مشاهده میکنند، ولی باید بدانند که برایند این پیوستن منفی است. هیچ کشور قدرتمندی پذیرایی به وجود آمدن یک قدرت دیگر را ندارد مگر این که خودش با تصاعد بسیار بیشتر همواره از آن کشور قدرتمند تر باشد. لذاست که این برایند همواره منفی است.
یک فرد، گروه، ملت، دولت و حکومت سلطه طلب، هیچ گاه نمیپذیرد که قدرتی هرچند هم توان در کنار خودش وجود داشته باشد، چه برسد به اینکه قدرتمند تر از خودش باشد.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.