برای فهم انقلاب اسلامی، فهم زمانه ی رخ داد آن بسیار مهم است. باید بشر آن زمان، اوضاع زمانه و وضعیت حکومت های موجود را بررسی کرد. پس از آن است که میتوان فهمید، انقلاب اسلامی چه اتفاقی را در تاریخ رقم زده است.
برای این منظور مجبوریم در تاریخ سفر کنیم. پس به سال 1357 یا 1979 می رویم.
در تمام دنیا مذهب شکست خورده است و 2 نوع تفکر بر جهان حاکم هستند. لیبرالیسم غربی و کمونیسم شرقی. هرچند این دو نوع تفکر در تقابل با هم بودند ولی در اصل هر دو، نیتی جز تصاحب هرچه بیشتر دنیا و چنگ انداختن به آن را نداشتند، منتهی هریک روشی مخصوص به خود را انتخاب کرده بودند. هر دوی این ها، ارتباط انسان با آسمان ها را قطع کردند و هر آنچه که جستجو میکردند و انسان های دیگر را به آن دعوت میکردند چیزی نبود جز محسوسات و هر آنچه میتوانستند در آزمایشگاه ببیند. یک رقابت شدید برای کسب هرچه بیشتر دنیا و رام کردن طبیعت در جریان بود. به سبب کج روی های کلیسا دیگر امید اینکه مذهب بتواند انسان را به آرمانشهر خودش برساند از میان رفته بود و انسان آن زمان درگیرودار حکومت های مادی برای ایجاد آرمانشهری دنیایی از جنس دنیا برای خود بودند. سردمداران لیبرالیزم و کمونیسم تمام بشر را سوار بر قطاری کرده بودند که مقصدی جز بردگی دنیا و فرو رفتن در آن نبود. در ایستگاه پایانی این قطار، بشر عبد و عبید طبقه ی حاکم بود ولی در عین حال احساس آزادی میکرد. رشد علم، تکنولوژی، نظامات اجتماعی و سیاسی همگی در جهت حمله ی بیش از پیش به دنیا بود و همه ی دنیا و ملت های مختلف در یک سیکل ابدی ای قرار میگرفتند که حاصلی جز تباه شدن عمرشان برای لذت آنی سردمداران نداشت.
به ناگاه 100 روز پس از گزارش سازمان امنیت ملی آمریکا مبنی بر اینکه مذهب تشیع در ایران توانایی ایجاد تغییراتی در روند استعماری غرب در منطقه و سرنگونی نظام شاهنشاهی پهلوی را ندارد، انقلاب اسلامی پیروز شد.
مثل اینکه شخصی با تمام تلاش در میانه ی تاریکی بیابان، یک آتشی را روشن کند و ناگهان خاموش شدن آن را ببیند. ظهور و بروز انقلاب اسلامی به ناگاه خاموش شدن برنامه های غرب را اعلام کرد. خود غربی ها متوجه این مساله شدند و به همین سبب بود که بیشترین تلاش خود را در اوایل رخداد این انقلاب کردند تا آن را نابود سازند.
جمهوری اسلامی راهی نو و جدید بر اساس فطرت انسان باز کرد که توجهات بشر آن روز که خسته از نسخه های ناقص و معیوب انسان های مختلف برای راهبری بشر در این دنیا بود را به خودش جلب کرد. فطرت انسان نه دنیا گریزی را میپذیرد و نه تنها دنیا پرستی را.
انقلاب اسلامی تمام تلاش غرب برای دفن دین و مذهب در گورستان فردیت و رهبانیت را نابود ساخت و اعلام نمود، میتوان در عین دین داری، دارای یک زیست سالم دنیایی نیز بود. دنیا نه آن گل بدبویی که کلیسا و دنیا گریزان میگفتند بود و نه آنچنان ارزشمند که مثل غرب ناموس بشر را برایش درید. به همگان اعلام کرد دنیا ابزاری است برای تحقق آرمان های بشری و اینکه تنها راه رسیدن به آرمانشهر بشر، برقراری نسبت صحیحی بین دین و دنیا بود. میتوان اصیل ترین نسبت های دین و دنیا را در مکتب جمهوری اسلامی یعنی همان مکتب امام خمینی یافت.
جمهوری اسلامی علاوه بر ارائه ی راهبرد خود برای زندگی بشر، شجاعانه فریاد "لخت بودن پادشاه دنیا پرست" را نیز سرداد و همه را دعوت به حقیقت میکرد. از آن به بعد جمهوری اسلامی تبدیل به الگویی برای خود شدن، تکیه به خود، ایستادگی و استقلال شد و ملت ها را دعوت به یافتن خویشتن خویش کرد.
و اینچنین بود که در سال 1979 برخلاف تصور همگان، پرده ها کنار رفت و حقیقت عالم باز خودش را به صورتی دیگر به همگان نشان داد.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.