معنای کرانه در لغت، در مقابل میانه است که در مثال “کرانه ی آسمان” یعنی افق و منتهی الیه آسمان. یعنی آنجایی که دیگر از میانه، محور و ستون مرکزی آسمان دور است و دیگر آسمان نیست. آدمی وقتی در کرانه ی چیزی قرار میگیرد، عظمت و بزرگی آن چیز به چشمش می آید و احساس نیاز به بازگشت پیدا میکند. آدمی در کرانه، ستون محوری را میبیند و فهم این بعد و فاصله، او را دعوت به رجعت و بازگشت میکند. این حس نیاز به بازگشت، از اطمینان و امنیتی است که در حوالی محور و ستون مرکزی پیدا میکند. کرانه، محل رخدادن اتفاق های جدید و نوست. مثل ایستادن در کرانه ی کوهی که منتهی است به دره ای عمیق، آدمی دوست دارد که دستی از پشت او را بگیرد، طنابی از پشت او را نگه دارد، چون هر لحظه احتمال گم شدن، غرق شدن و سقوط را میدهد اگر نگاهی به دره می اندازد، بلافاصله نگاه خود را به عقب برمیگرداند تا از جایگاه خود مطمئن شود. همانند سربازی که وقتی در میانه ی سپاه است احساس امنیت میکند ولی وقتی در کرانه ی سپاه، یعنی آنجایی که در تقابل با دشمن است قرار میگیرد، خطر را حس میکند و میخواهد که از پشت، نگهداری برای خود داشته باشد و با نگاه انداختن به پرچم مرکزی سپاه، نسبت و فاصله ی خود با امن ترین محل سپاه را تشخیص میدهد و مسیر خود را پیدا میکند. توجه به ستون محوری سپاه، علاوه به حس امنیت، مسیر و محلی که سرباز قرارگرفته است را نیز برایش روشن میکند و او را از گمشدگی و یا قرارگرفتن در محلی که دیگر راه بازگشتی برایش وجود ندارد، رهایی می بخشد.
پس از شروع جنگ سوریه، جمهوری اسلامی برای احقاق حقوق مردم سوریه و منطقه تصمیم به حضور مستشاری در کنار دولت و ملت این کشور گرفت. این نوع حضور در سوریه، فضایی جدید و نو برای جمهوری اسلامی بود. طبیعتا این اتفاق از طریق نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی انجام گرفت. نیروی قدس به فرمانده ای حاج قاسم سلیمانی، ماموریتی جدید در کرانه و افق فکری دفاعی، نظامی جمهوری اسلامی را برعهده داشت و خود را وارد عرصه ای جدید کرد که به دستور مقام ولایت، باید حضور پیدا میکرد. این عرصه و این صحنه، فضایی جدید برای حضور بود و مسایل و مباحث جدید و غیر تکراری را پیش پای این نیرو قرار میداد. چگونگی تعامل با کشور مقابل، حضور و نقش چندین کشور در میدان جنگ، چگونگی برخورد با دشمن، تنوع طیف دشمنان و تنوع راه های مبارزه، مسلمان بودن طرف های مقابل، مسایل نظامی، جایگاه منطقه ای این حضور و اثر تاریخی آن و بسیاری مسایل نو که پس از حضور در سوریه پدید آمد و نوک پیکان این دغدغه ها و فشارها بر روی دوش فرمانده ای این نیرو، یعنی حاج قاسم سلیمانی بوده است. این فرمانده است که نیروهای خود را چه در حوزه ی فکر و اندیشه و چه در عمل و عملیات راهبری میکند، لذا این مسایل باید برای او به صورت کامل روشن شده باشد تا بتواند این ماموریت را به درستی به سرانجام برساند.
حضور حاج قاسم سلیمانی در این عرصه، حضور در کرانه ی رخداد های جدید و نو بود. او چه شبها و چه روزهایی را درگیر پیدا کردن پاسخی مناسب برای این مسایل بوده و این رخداد، نیاز به رجوع و توجه به مرکزیت ولایت را روز به روز برای او روشن تر میکرد. او در میدان نبرد دچار اضطرار ها و دوراهی های بی پاسخ بسیاری شده بود که اینها ضعف و نیاز بیش از پیش او به مرجعی برای حل این مسائل را برایش روشن میکرده است. مسائلی که در میدان نبردی سهمگین، با دشمنانی که برای رسیدن به اهداف خود دست به هرکاری میزدند. این ها باعث ایجاد احساس غربت و ضعف در او میشده است و او پاسخ آنها را در بازگشت، رجوع به مقام ولایت پیدا میکرده است. او بیش از همه نیاز به وجود دستی پشتیبان، نیاز به حمایتگری روحی و اندیشه ای را حس میکرده است، لذا به میزان زیادی خود را به مقام ولایت نزدیک میکرد و نیازش به بهره گیری از این منبع را به عیان بیان میکرد و برای حل مسایل از ایشان طلب کمک میکرد. تا آنجا که میگفت:
همه ی برون رفت های رخ داده از مشکلات و تنگناها به سبب کمک مقام معظم رهبری است.
در جای دیگری بیان کرد :
من مطمئن هستم که هر آنچیزی که ایشان در آن شبهه میکنند، مساله ای ]آسیبی [در آن پیدا میشود و در هرچیزی که ایشان بر آن یقین کردند، در آن چیزی ]فایده ای[حاصل میشود.
و همچنین پس از شرح وضعیت میدانی لبنان برای مقام معظم رهبری و اعلام عدم وجود هیچ گونه ظن پیروزی در جنگ 33 روزه، اینگونه با پاسخ ایشان مواجه شدند :
تصور من این است که پیروزی در این جنگ هماند جنگ خندق خواهد بود.[1]
که این بیان برخلاف اطلاعات میدانی بود خود بنده، شهید عماد مغنیه و سید حسن نصرالله داشتند و در نهایت، پیروزی به گونه ای رخ داد که ایشان گفته بودند.
این حضور در کنار مقام ولایت به او قوت قلبی میداد تا بتواند بدون واهمه و با مصباحی روشنگر دوباره به کرانه ی خدمت خود بازگردد و هیچ ترسی از برخورد با اتفاقاتی ناشناخته نداشته باشد. او نیاز به اتصال فکری و معنوی با مرکزیت ولایت را به وضوح حس میکرد، خودش این اتصال را برقرار کرده بود و دیگران را دعوت به این اتصال میکرد.
او میگفت :
“از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولی فقیه، خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ خامنه ای عزیز را عزیزِ جان خود بدانید. حرمت او را حرمتِ مقدسات بدانید”.[2]
حال لازم است که به خود برگردیم و خود را واکاوی کنیم.
آیا ما نیاز به اتصال فکری و معنوی به مقام ولایت را در خود حس میکنیم ؟ آیا درک میکنیم که اگر به او متصل نباشیم خللی در مسیر حرکتمان ایجاد میشود ؟ آیا می فهمیم که اگر دست کمک و راهنمایی او نباشد، در مشکلات و تنگناها گرفتار خواهیم شد؟ آیا اندیشیده ایم که اگر سهمی در به سرانجام رساندن پازل و نقشه ی او برای پیشبرد اسلام نداشته باشیم، اعمال ما مصداق آیه ی “ وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاء مَّنثُورًا” خواهد شد؟
اگر این چنین فکر و اندیشه ای برای ما رخ نداده است باید بدانیم که یا آنچنان در کنج عزلت فردیت خود فرو رفته ایم که نیازی به دریافت راهنمایی های بیرونی را در خود حس نمیکنیم که این نشان از تکبر و خود برتر بینی عمیقی است که در ما ریشه دوانده است و چاره ی کار توبه و رجوع است و یا اینکه تبدیل شده ایم به موجودی که ایجاد بسط ید برای امام جامعه یعنی فتح قله هایی جدید برای افزایش قدرت امام جامعه که موجب گسترش و تقویت اسلام میشود را وظیفه ی خود نمیدانیم و در نقطه ای امن در حال گذران زندگی روزمره ی خود هستیم، همانند شیعیانی که در طول تاریخ وقعی به امام خود نمی نهادند و مثلا در حالی که امام زمانشان به سوی کربلا در حرکت بود، به بهانه های واهی در یک نقطه ی امن، خود را مشغول امور پست دنیایی میکردند یا در زمانی که امامشان در زندان بود، آن ها مشغول حتی عبادت شخصی خود بودند.
طلاب علوم دینی، سربازان اندیشه ای رهبری جامعه هستند. طلاب باید برای حل مشکلات و معضلات دینی و اجتماعی خود را آماده کنند و هر آنکس که خود را در این ورطه انداخته است، اسلام را در زمانه ی خود یک قدم به پیش برده است و این شخص اتصال فکری و معنوی را به مقام ولایت را جزو نیازهای اساسی خود میداند. او میداند که اگر به اندیشه های فردی که از کلان ترین جایگاه جامعه نظر به همه می افکند و مشکلات را درمیابد، اتصال پیدا نکند، در عرصه ی عمل نمیتواند درست تصمیم بگیرد و همچنین میداند که اگر رفتارها و تصمیمات او در امتداد خواست های رهبر جامعه نباشد، سازی ناکوک است در سمفونی پیشرفت جبهه ی حق. اگر به صورت علمی و عملی به مقامل ولایت متصل نباشیم، در نهایت دکانی برای خود باز میکنیم و دین و دنیای خود را میفروشیم.
برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ باید به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی ماند؛ قرآن آسیب می بیند.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.