نمیتوانم نفس بکشم

نمیتوانم نفس بکشم


                             
 

فریاد بلندی از طبقه ی زیرین کشتی شنیده شد. صدا، مبهم و گنگ بود، یکی از ملوان ها، شمعی را به دست گرفت و درب زیرزمین را باز کرد. بوی تعفن از زیرزمین کشتی بیرون زد. ملوان وارد زیر زمین شد. از اعماق تاریک کشتی، صدایی ضعیف به همراه خس خس سینه ای چرکین می شنید:

  • نمیتوانم نفس بکشم. نمیتوانم نفس بکشم...

ملوان نگاهش را به نقطه ای تاریک دوخت تا منبع صدا را پیدا کند. به میانه ی راهروی زیرین کشتی که رسید، شمعی که به دست گرفته بود از نبود اکسیژن خاموش شد.

90 برده ی سیاه را یکی یکی به روی عرشه بردند تا بتوانند نفسی تازه کنند. اینکار برای کاهش فوتی ها لازم و ضروری بود. در ابتدای سفر تعداد برده ها 140 نفر  بوده است.

این روایتی از سرنوشت سیاهپوستان آفریقایی است که توسط الکس هیلی،  نویسنده ی سیاه پوست آمریکایی در کتاب ریشه ها بازتاب داده شده است.

در طول 400 سال از قرن 15 تا 19 میلادی در حدود 15 میلیون سیاهپوست آفریقایی به عنوان برده به آمریکا برده شدند. سیاه پوستانی که همگی در سرزمین خود آزاد بودند و خانواده و قبیله ای داشتند. همه ی آنها، همسرانی و فرزندانی برای اعضای خانواده شان بودند. آنها با ضرب و شتم دزدیده شدند و از طریق کشتی و راه دریایی با حداقل امکانات بهداشتی و غذایی به آمریکا انتقال داده میشدند. سود این تجارت آنقدر بالا بوده که هیچ گاه حتی به سبب کشته شدن نیمی از برده ها در طول هر سفر، این تجارت لغو نمیشد و تجار و ملوانان آمریکایی-اروپایی از این کار سکه های فراوانی را برای خود جمع کردند. این مردان آزاد به زور اسلحه به آمریکا برده می شدند و به فروش گذاشته میشدند و ملاکان و زمین داران آمریکایی آنها را برای کار میخریدند. آنها کالاهایی بودند که خرید و فروش میشدند و هیچ گونه نگاه انسانی به آنها نمیشد. در طول سال های رشد آمریکا، فشار افزایش تولید کشاورزی در ایالت های جنوبی بر روی دوش سیاهپوستان بوده است. سردمداران آمریکایی، تمدن خویش را بر روی جنازه های خون آلود رنگین پوستان تاسیس کردند.

سال های سال، این سیاه پوستان به صورت برده هایی ضعیف و حقیر در مزارع آمریکا کار میکردند. عرق پیشانی و دستانی زخم شده برای سیاهان بود و سود فروش محصولات کشاورزی برای مالکان سفید پوست. سفید پوستان آمریکایی نسل به نسل خود را برتر از سیاهان میدیدند و این مساله در پوست و گوشت آنها نفوذ کرده است. لذاست که سیاهان آمریکایی به صورت پیشفرض یک شهروند درجه ی 2 محسوب میشوند و این مساله خود را در جای جای جامعه ی آمریکایی نشان میدهد.

صدای ضعیفی که از گلوی جورج فلوید، وقتی زانوی پلیس سفید پوستی بر روی گردنش بود، بیرون آمد، صدای سیاه پوستان آمریکایی است که از لابلای تاریخ خاک خورده و مخفی شده ی برده داری توسط سیستم حکومتی آمریکا شنیده شد. این صدا، برای کسانی که از تاریخ ایالات متحده ی آمریکا با خبر هستند، صدایی تکراری بود که باز هم شنیده میشد و همچنین واکنش سردمداران سفید آمریکایی اتفاق جدیدی نبود. نانسی پلوسی در یک نشست خبری اعلام کرد : در یک اقدام تاریخی، قانون عدم استفاده ی پلیس از تکنیک زانو بر روی گردن تصویب شد و این افتخاری است در تاریخ ایالات متحده ی آمریکا.

کتاب ریشه ها به قلم الکس هیلی داستان جد بزرگش، کینتا کونته است که در یک قبیله ی آفریقای زندگی میکرد و توسط سفید پوستان به طرز وحشیانه ای دزدیده و برای کار به آمریکا برده شد. این کتاب تمامی رنج ها و محنت های یک آفریقایی آزاد که به زور اسلحه به آمریکا آورده شده بود را روایت میکند.

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه

دیدگاه‌ها

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

طلبه ی عصر انقلاب، همه ی هویت خودش را طبق آیه نَفر، پس از اتصال به منبع دین، رجوع به مردم میداند.
اینجا مکانی است برای واگویه های شخصی من که دیگر نمیتوانست درونم باقی بماند و باید گفته میشد و شنیده میشد و خوانده میشد. امیدوارم که بشود.

آخرین مطلب
محبوب ترین مطالب
بایگانی