انسان همواره باید برای رفتارها و اعمال خود توجیحات قانع کننده ای (حداقل برای خود) داشته باشد. این توجیحات باید دارای یک منطق روشن و بدون تناقض باشد.
وقتی بشر غربی نگاهش را از آسمان برگرفت و به زمین و دستانش دوخت، دین و هر آنچه از قواعد و قوانین اخلاقی را که در کنار آنها آموخته بود را نیز به کناری افکند و اعلام کرد: این منم... انسان... خودم تشخیص خواهم داد که باید ها و نباید ها چگونه اند. دیگر نیازی به منبعی برای دریافت نخواهم داشت. بدون وجود قیامتی برای قضاوت، خودم آنها را رعایت خواهم کرد.
پس از این اتفاق، با مفهومی که اخیرا نیز در فضای فرهنگی کشور ما نیز شنیده میشود برخورد کردیم با نام انسانیت. انسان غربی، انسانیت را به میدان کشید و آن را شاخصی برای ارزشگذاری رفتار قرار داد. در برخی مواقع دیده میشد که این شاخص ها با قواعد اخلاقی دینی مبتنی بود و در برخی مواقع مبتنی نبود.
ولی این اتفاق بسیار اساسی تر از این بود که بخواهیم به مشترکات قواعد دینی و انسانی فکر کنیم. میان 2 پارادایم فکری که در اولی انسان هنجارهای خود را از منبعی الهی و در دومی اکثریت انسان ها و با توافق یکدیگر این هنجارها را تعیین میکنند 2 تفاوت مبنایی وجود دارد.
در اولین پارادایم منبع قانون گذاری خدا و در دومی بشر است، که همین باعث ایجاد تفاوت های ماهوی میشود.
در اولی قواعد و قوانین، توسط خالق بشر که در مناقشات انسانی بی طرف است و ذی نفع نیست، وضع شده است و در دومی انسانی که خود در میانه ی دعوای استفاده ی حداکثری از منابع محدود دنیایی قرار دارد این کار را کرده است. لذاست که در اولی قواعد و قوانین به سمت عدالت همگانی پیش میرود و در دومی قواعد و قوانین به سمت تامین نیازهای قانون گذار.
یک تفاوت مهم دیگر این است که در اولی قاضی خداوند است و در دومی قاضی خود انسان است.
انسانی که قواعد زندگی اش را بر اساس هنجارهای دینی قرار میدهد، میداند که اگر خطا کند توسط یک قاضی قدرتمند و عادل قضاوت خواهد شد و هموار در خوف و رجا قرار دارد و یک حالت خود مراقبتی در او به وجود می آید که مبادا دست از پا خطا کند ولی بشری که قوانین زندگی را خود تعیین میکند و همچنین قاضی دادگاه تشخیص حقانیت رفتارهای او، خود اوست، به راحتی قوانین را تفسیر به رای میکند و آنگونه انسانیت را می فهمد که تامین منفعت های او را کند و در بهترین حالت اگر با خودش صادق بود و خطای خودش را قبول کرد، در مجازات محکوم ارفاق کرده و از درب رأفت وارد خواهد شد و این اطمینان همواره در قلبش وجود دارد که هرچقدر هم که خطا کرد، میتواند با قاضی صحبت کرده و او را راضی کند.
در قانون گذاری یکی از مهمترین ارکان، تعیین ضمانت اجرایی قانون است. انسان با تغییر منبع دریافت هنجارها و قوانین زندگی در مرحله ی اول، قوانینی که تامین کننده ی منافع اوست را وضع میکند و همچنین ضمانت اجرایی آن را از میان برده است. لذاست که می بینیم، همان کسانی که در دست خود پرچم حقوق بشر و انسانیت را دارند، در دست دیگرشان چاقویی آلوده به خون هزاران انسان دیگر را دارند که در راه تامین منافع شخصی آنها تلف شده اند.
و اینگونه میتوان هرج و مرج دنیا را توجیح کرد.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.